درباره وبلاگ


خواندني هايي از زبان مردم -ديدني هاي روز و مطالب جالب
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

Alternative content


>

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 91
بازدید هفته : 107
بازدید ماه : 874
بازدید کل : 43613
تعداد مطالب : 298
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

مطالب و ديدني هاي روز
مطالب زيبا





سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی می كرد كه وزیری داشت .
وزیر همواره میگفت: هراتفاقی كه رخ میدهد به صلاح ماست .
روزی پادشاه برای پوست كندن میوه كارد تیزی طلب كرد اما در حین بریدن
میوه انگشتش را برید، وزیر كه در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام



ادامه مطلب ...


دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:ماجرای وزیر خوش شانس, :: 7:55 ::  نويسنده : س.برج خانلو


جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟



ادامه مطلب ...


یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 7:45 ::  نويسنده : س.برج خانلو

پدر چهار تا بچه، این‌ها را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم. می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:انتظار, :: 12:34 ::  نويسنده : س.برج خانلو

داستان گربه های شمع بدست!

در تاریخ آمده است ، به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت
عالم زمانه “شیخ بهائی” رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید :

در برخورد با افراد اجتماع ” اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان” ؟



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:اصالت يا تربيت خانوادگي, :: 9:12 ::  نويسنده : س.برج خانلو

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت

مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:رقابت سکون ندارد, :: 9:10 ::  نويسنده : س.برج خانلو

 مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار درمی‌رفت و همه چیز را به شوخی می‌گرفت. روزی او را نزد حکیم آورد و گفت: "از شما می‌خواهم به این پسر من چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بی‌تفاوتی‌اش بردارد و مثل بقیه بچه‌های این مدرسه به دنیای واقعیت و کار و تلاش برگردد."."



ادامه مطلب ...


شنبه 6 اسفند 1390برچسب:تنبل, :: 12:36 ::  نويسنده : س.برج خانلو

داستانک : او ، هنوز هم او بود...

عصرایران :

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:





ادامه مطلب ...


دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:او هنوز بود , :: 9:23 ::  نويسنده : س.برج خانلو

 

 . نقل است كه از يك آخوند حاضر جواب اصفهاني پرسيدند كه آيا تا به حال پيش آمده است كه در پاسخ به متلكي ناتوان شوي؟
· جواب داد يك بار! و آن موقعي بود كه يك سپيده ‌دم باراني براي پيشنمازي به مسجد مي رفتم و كوچه پر از گل و لاي بود. ناگهان در يك چاه فاضلاب افتادم و تا كمر در مدفوع و ادرار فرو رفتم...
در فكر اين بودم كه اگر به منزل برگردم و لباس خود را عوض كنم، نماز مومنان قضا خواهد شد و اگر با همين وضع به مسجد بروم كه نمي‌توانم نماز را اقامه كنم كه خانم جواني رسيد و مرا كه در آن حالت ديد با لبخند شيطنت آميزي پرسيد

حاج آقا چرا اینقدر تو خودتون فرو رفتین؟



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:آخوند , :: 12:39 ::  نويسنده : س.برج خانلو

يارو نشسته بوده پشت بنز آخرين سيستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان ميرفته، يهو ميبينه يك موتور گازي ازش جلو زد!



ادامه مطلب ...


یک شنبه 4 دی 1390برچسب:, :: 11:28 ::  نويسنده : س.برج خانلو