درباره وبلاگ


خواندني هايي از زبان مردم -ديدني هاي روز و مطالب جالب
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

Alternative content


>

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 298
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

مطالب و ديدني هاي روز
مطالب زيبا




جالب ، کوتاه و خنده دار و پندآموز و . . . 
و احتمالاً واقعی و شاید خاطره ای در ذهن تک تک شمـــا

باران بشدت میبارید و مرد در حالیکه ماشین خود را در جاده پیش میراند، ناگهان تعادل اتومبیل بهم خورده و از نرده های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد.از حسن امر، ماشین صدمه ای ندید اما لاستیکهای آن داخل گل و لای گیر کرد و راننده هر چه سعی نمود نتوانست آن را از گل بیرون بکشه به ناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و بسمت مزرعه مجاور دوید و در زد.
کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت میکرد به آرومی اومد دم در و بازش کرد.



ادامه مطلب ...


دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 9:24 ::  نويسنده : س.برج خانلو

موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.

زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند.



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:, :: 9:48 ::  نويسنده : س.برج خانلو
 
يكي از اساتيد دانشگاه شهيد بهشتي خاطره جالبي را كه مربوط به سالها پيش بود نقل ميكرد:

 
 
"چندين سال قبل براي تحصيل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ايالات متحده شده بودم،



ادامه مطلب ...


دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:داستان, :: 7:31 ::  نويسنده : س.برج خانلو

ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه ...

تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه ...

دست کردم تو آکواریوم درش آوردم
...
 



ادامه مطلب ...


شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:داستان, :: 9:39 ::  نويسنده : س.برج خانلو

مردي نابينا زير درختي نشسته بود!
پادشاهي نزد او آمد، اداي احترام كرد و گفت:قربان، از چه راهي ميتوان به پايتخت رفت؟»
پس از او نخست وزير همين پادشاه نزد مرد نابينا آمد و بدون اداي احترام گفت:آقا، راهي كه به پايتخت مي رود كدام است؟‌
 



ادامه مطلب ...


شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 7:37 ::  نويسنده : س.برج خانلو

 

ملانصرالدین

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می...شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.




ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:داستان, :: 7:14 ::  نويسنده : س.برج خانلو


آخرین سطر زندگی را چگونه بخوانیم

مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود
کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد:
((تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم نه برای برادر زاده‌ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.))
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند
و آنرا نقطه گذاری کند . پس تکلیف آن همه ثروت چه می‌شد ؟



ادامه مطلب ...


دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:داستان ,خیاط,برادرزاده, :: 7:6 ::  نويسنده : س.برج خانلو

فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپ ها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد می شوند. او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ پلاستیکی همان کارتان است.كار را بر هیچ یك از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه كاری برای كاسبی وجود دارد ولی دوستی كه از دست رفت دیگر بر نمی گردد، خانواده ای كه از هم پاشید دیگر جمع نمی  شود،‌ سلامتی از دست رفته باز نمی گردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد

 


یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:برایان , :: 14:16 ::  نويسنده : س.برج خانلو


نبوغ


در یك شركت بزرگ ژاپنی كه تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت، یك مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:
شكایتی از سوی یكی مشتریان به كمپانی رسید. او اظهار داشته بود كه هنگام خرید یك بسته صابون متوجه شده بود كه آن قوطی خالی است.

بلافاصله با تاكید و پیگیریهای مدیریت ارشد كارخانه این مشكل بررسی، و دستور صادر شد كه خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تكرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:داستان, :: 13:36 ::  نويسنده : س.برج خانلو


پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی
بيمارستا...ن شد ,,, او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهايش را
عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد ,,,


 



ادامه مطلب ...


سه شنبه 20 تير 1391برچسب:داستان, :: 7:35 ::  نويسنده : س.برج خانلو

فردریک کبیر ،که از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت می کرد
معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن می دانست.
او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان های برلین می گذشت،
گروهی از مخالفان اعلامیه تند و تیزی علیه او بر دیوار چسبانده بودند.
فردریک آن را به دقت خواند و گفت: “بی انصافها چقدر اعلامیه را بالا چسبانده اند
ما که سوار اسب هستیم آن را به راحتی خواندیم ولی افراد پیاده برای خواندنش به زحمت می افتند. آن را بکنید و پایین تر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود”.
یکی از همراهان با حیرت گفت: “اما این اعلامیه بر ضد شما و اساس امپراتوری است”.
فردریک با خنده پاسخ داد: “اگر حکومت ما واقعا به مردم ظلم کرده و آنقدر بی ثبات است که با یک اعلامیه چند خطی ساقط شود همان بهتر که زودتر برود و حکومت بهتری جای آن را بگیرد، اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و نیک خواهی و عدالت اجتماعی و آزادی بیان و قلم است مسلم بدانید آنقدر ثبات و استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد.



چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:عدالت, :: 11:29 ::  نويسنده : س.برج خانلو

 

"دانشجویی به استادش گفت:
 استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.
 استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟
 ... دانشجو پاسخ داد:
 نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.
 استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت:
 تا وقتی به خدا پشت کرده باشی هرگز او را نخواهی دید!"
 


پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:خدا, :: 12:11 ::  نويسنده : س.برج خانلو

 کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…

پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!





ادامه مطلب ...


چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:کودک قهرمان, :: 8:15 ::  نويسنده : س.برج خانلو

 

دکتر حسابی و غرب وحشی

 
   دانشگاه شیکاگو بسیار پیشرفته بود. مهم تر از هر چیزی آزمایشگاه های متعدد
و معتبر آن بود. من در لابراتوار بسیار پیشرفته


ادامه مطلب ...


پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:دکتر حسابی, :: 11:39 ::  نويسنده : س.برج خانلو
مکر زنان
آورده اند مردی بود که پیوسته تحقیق مکرهای زنان می کرد و از غایت غیرت ،هیچ زنی رامحل اعتماد خود نساخت و کتاب
“حیل النساء “(مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد. روزی در هنگام سفربه قبیله ای رسید وبه خانه ای مهمان شد.
مرد خانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت . زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت آغاز نمود. مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود وعصا بنهاد، به مطالعه کتاب مشغول شد. زن میزبان گفت: خواجه ! این چه کتاب است که مطالعه میکنی؟ گفت:حکایات مکرهای زنان است. زن بخندید وگفت : آب دریا به غربیل نتوان پیمود




ادامه مطلب ...


پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:42 ::  نويسنده : س.برج خانلو

پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:27 ::  نويسنده : س.برج خانلو

سال ها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسر می بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد.

 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:25 ::  نويسنده : س.برج خانلو

دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد. دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود. با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از



ادامه مطلب ...


شنبه 26 فروردين 1391برچسب:دوست, :: 11:33 ::  نويسنده : س.برج خانلو

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم .
می خواهم در روستایمان معلم شوم .
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:دکتر حسابي, :: 10:4 ::  نويسنده : س.برج خانلو

 

امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم !

دل به دلم بدین تا براتون تعریف کنم

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و
برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمین
 و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!



ادامه مطلب ...


سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 12:23 ::  نويسنده : س.برج خانلو


سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی می كرد كه وزیری داشت .
وزیر همواره میگفت: هراتفاقی كه رخ میدهد به صلاح ماست .
روزی پادشاه برای پوست كندن میوه كارد تیزی طلب كرد اما در حین بریدن
میوه انگشتش را برید، وزیر كه در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام



ادامه مطلب ...


دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:ماجرای وزیر خوش شانس, :: 7:55 ::  نويسنده : س.برج خانلو


جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟



ادامه مطلب ...


یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 7:45 ::  نويسنده : س.برج خانلو

پدر چهار تا بچه، این‌ها را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم. می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:انتظار, :: 12:34 ::  نويسنده : س.برج خانلو

داستان گربه های شمع بدست!

در تاریخ آمده است ، به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت
عالم زمانه “شیخ بهائی” رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید :

در برخورد با افراد اجتماع ” اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان” ؟



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:اصالت يا تربيت خانوادگي, :: 9:12 ::  نويسنده : س.برج خانلو

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت

مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:رقابت سکون ندارد, :: 9:10 ::  نويسنده : س.برج خانلو

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد