لب من در هر زمان خواهان توست / این دو چشمان عاشقم مهمان توست / گرچه لبریز از غمی درمانده ام / این نگاهم در پی درمان توست

 …

هیچ گاه حرفی از رفتن نبود ...
 

دیروز شعرم را فروختم ...
با پولش یک پاکت سیگار خریدم ...
دودش کردم ... دود ...

هنوز هم مرا به جان “تو” قسم مى دهند…
مى بینى؛ تنها من نیستم که رفتنت را باور نمى کنم…!!!

گاهی فقط دلت می خواد یکی غیر از خانوادت ،
نگرانت بشه ... همین ...

از آن روز که رفته ای ؛
کارت شارژ ها را ... سیگار میخرم و با خیابان ها حرف میزنم !
همینطوری پیش برود ، گوشی را هم باید بفروشم ؛ کفش بخرم ...

بوی بهار میاد . .
نـــ و ر و ز...
لعنت به این احساس خوبــــ !!!
ما به چیزای خوبــــ عادت نداریم . . خدایا هواییـــــــــمون نکن ... !!!

شبها که بی تو پلک غزل بسته می شود ،

از لحظه های بی تو دلم خسته می شود ،

باور نمی کند دل مغرور و ساکتم ،

هر لحظه بیشتر به تو وابسته می شود . .

قـول بده ، حداقل
“او” را ، مثل “من”
دوست نداشته باشی …

آنهایی که بلند می خندد ، بی صدا گریه می کنند ....!

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

چه آتش ها که در این کوه بر پا می کنم هر شب

هنوز هم وقتی باد می آید ،.انگشتانم.به نوازش موهای تو فکر می کنند!.
هیچ فکر کرده ای؟.که باد....از انگشتان من خوشبخت تر است

سلامی از دلی تنها
دلی آکنده از غمها
گهی بی بار
گهی بی یار
گهی از زندگی بیزار
گهی خندان
گهی گریان
گهی رنجیده از یاران
سلام ای بهتر از باران

اگه دیدی چیزی آخرش خوب تموم نشد، بدون آخرش نیست.

میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی؟

حسین پناهی

روحش شاد

هر کاری تو زندگیت انجام بدی
ناچیزه . . .
ولی خیلی مهمه که انجامش بدی
چون غیره تو کسی انجامش نداده
مثل وقتی که یکی پا تو زندگیت میذاره , و نیمی از تو بهت میگه آمادگیشو ندارم
و نیمه ی دیگ ات میگه . یه کاربکن تا ابد مال خودت باشه

" دوستانت رو نزدیک خودت نگه دار، اما دشمنانت رو نزدیک تر "

وقتی قبلا بهترین ها را در یک نفر دیــــده باشی ...

ســخت می توانی خوبــــی ها را در دیگری پیدا کنی!!

-اینقدر نگوییم گل ها خار دارند،بگوییم خارها گل دارند.

مهربانی را وقتی فهمیدم که کودکی در دفتر نقاشی اش

خورشید را رنگ سیاه میزد که پدر کارگرش زیر آفتاب نسوزد